۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

بابا طاهر عریان



 زندگینامه :

پیری وارسته و درویشی فروتن که دل به حقیقت بسته و صفای عشق به معبود را با خلوت دل در هم آمیخته و گوشه ی عزت برگزیده و از های و هوی این جهان فانی دل فرو شسته.
بابا طاهر از شاعران اواسط قرن 5 هجری و معاصران طغرل بیگ سلجوقی بوده است امروزه آگاهی زیادی از زندگی او در دست نیست. فقط در بعضی از کتب صوفیه، ذکری از مقام معنوی و مسلک و ریاضت و درویشی، تقوی و استغنای او آمده است.چنانکه خود میگوید:
من از روز ازل طاهر بزادم از این رو نام بابا طاهر ستم
نامش طاهر و باطنش طاهر تر و منزه تر از نامش شهرتش به بابا به خاطر سیر کامل او در طریقت زهد عشق به حقیقت و شیدایی او بوده است و در جای دیگر گفته اند: کلمه ی بابا در اول اسم عنوان طریقطی او است و در زبان فارسی به معنای پدر ریش سفید و بزرگ، بابا را پیران کامل اطلاق میکردند که به منزله ی پدر باشند و بعضی دیگر گویند: بابا از عناوین ممتاز سلسله ی بکتاشیه بوده است.
کلمهی عریان نیز که به او نسبت داده اند به علت بی توجهی به علایق دنیوی و لخت و عور زیستن وی می باشد.
او مسلک درویشی و از خود فانی بودن و بی توجهی به علایق دنیوی را در زندگی همواره مراعات می کرد. آن چنان که در خور سالکان حقیقی است دل در گرو دوست بسته و بابا را از جنبه ی خود بینی و خویش گرایی دور ساخته و موجب شده که او هیچگاه در صدد تظاهر و خود ستایی بر نیاید و در واقع باید تصور نمود این عارف ربانی ما فوق تصورات مادی و قیل و قال های عادی سیر می کذده و افکار او در فرا سوی این زمین بوده و در کران ها جولان می داده تا آن جا که به مرم روزگارش بدان اشاره می کردند یا شعار میدادند وی بدان عمل می نمود و آن کسوتی را که سایرین برای پوشش آن به تن میکردند او از تن دریده و خود را از آنان عریان ساخته و بدین جهت هم لقب عریان گرفته.بابا هرگز به خود توجه نداشت و به توجه دیگران هم نسبت به خویش بی اعتنا بوده.کلمات قصار و شیوای او با معانی بلند و دل انگیز آن چنان استکه در تار و پود جان هر شنونده ای رسوخ میکند. بابا با همهی مقامات والا و کمالات انسانی در تمام عمر گمنام و گوشه گیر زیسته و همین عزلت گزینی او هم یکی از عواملی است که موجب شده تا نام نشانی از این بزرگ شوریده باقی نمانده باشد اما نام و نشان او را می توان در همه جا یافت و این بخاطر اندیشه ی والای اوست که در لابه لای اشعارش منعکس شده و مشهود است. بابائل در گرو حق داشته تا آن جا که حتی نا ملایمات روزگار را به راحتی تحمل نموده از جمله این حوادث غمناک مرگ فرزندش فریدون بوده.
بوره کز دیده جیحونی بسازم بوره لیلی و مجنونی بسازم
فریدون عزیزم رفتی ازدست بوره کز نو فریدونی بسازم
طاهر سال های بسیاری از عمر خود را به سیر و سیاحت گذرانید و مسافرتی به اصفهان و شیراز نیز داشته مهمترین ذکری که برای اولین بار از بابا شده از این قرار است:
راوندی گوید:
شنیدم که چون سلطان طغرل بیگ به همدان آمد، از اولیاء سه پیر بودند بابا طاهر، بابا جعفر، یحخ، حمشاد کوهی است بر همدان که ـن را خضر خوانند و این سه بر آن جا ایستاده بودند. نظر سلطان بر ایشان آمد پیاده شد و با وزیر خود ابو نصر کندری، نزدشان رفت و دستهایشان را بوسید.بابا طاهر، عارفی شیفته بود. سلطان را گفت: ای ترک با خلق خدا چه خواهی کرد؟ سلطان گفت که آن چه تو فرمایی.گفت: آن کن که خدای تعالی می فرماید که(( اِنَ الله یامرٌ بالعَدلٌ و الإحسان))
سلطان بگریست و گفت: چنین کنم. بابا دستش را گرفت و گفت: از من پذیرفتی؟گفت: آری.بابا سر ابریقی شکسته که سال ها از آن وضو کرده بود در انگشت داشت سلطان کرد و گفت: مملکت در عالم چنین در دست تو کردم بر عدل باش.
نقل کرده اند که سلطان طغرل سال ها آن سر ابریق را در میان تعویدهای خویش داشت و چون جنگی پیش می آمد، آن را در انگشت می کردی و اعتقادی پاک وصاف به آن داشت.
مقبره ی بابا طاهردر انتهای شهر همدان سمت مغرب در سرزمین بلندی نزدیک بقعه ی امانژاد حارث بن علی واقع است و مرقدش طوافگاه اهل دل است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر